محفل

دوست ندارم هیچکدوم بیان

هیچکس اصلا

تمام ادمهای اطرافم همشون کلی بالادست تر از ماهستن...چندین طبقه فرق میکنیم....نمی خوام هیچوقت بیان 

خدایا چرا یکنفر رو بین بقیه تابلو قرار میدی...دلم درد میگیره...غصه میخورم....به همه بده 

بعدش به ما هم ...

خان زاده رفته بود کمک

تشک خیس رو دید که انداختن تراس خشک بشه

تشک گیمر بود...

دلم براش میسوزه....مادر گیمر خیلی ناراحت بوده ولی اخه گیمر تقصیری نداره....چیکار میشه کرد...الهی زود خوب بشه 

یه روز دلم گرفته بود 

مثل روزای بارونی

از اون هواها که خودت حال و هواشو می دونی....خیلی وقته دیگه هوایی نمیشم

یادم رفته اونجوری شدن چه حسی داشت

من یک رویا داشتم

چرا نشد

چقدر همه چیز مثل خط صاف روی مانیتور شده

پر از علائم مرگ

دلم میخواد به این روزها زودی بگم خداحافظ

برین من دیگه نمیخوامتون

وقتی فکر میکردم به فصل مادرشدنم تو ذهنم یه عالمه خاطره خوب می ساختم،ناز می کنی و ناز می کشن هوس می کنی و با خوشحالی فراهم میکنن کلی حال میکنی با دوران نی نی آمدن ...ولی همه چیز مثل فیلم ها نمیشه...اونقدر حالت بد میشه که 8 کیلو وزن کم میکنی...همه میگن احتمالا نی نی نمونه...تنهایی ...اون نیست ...تهران نه ایران نیست...باید جواب همه رو بدی که چرا گذاشتی بره...باید به خواهر ها که همسن مادرت هستن توضیح بدی وقتی تماس گرفت ناله نکنن و روحیشو بهم نریزن...باید جلوی هق هق اونها تو بی تفاوت و آروم نگاهشون کنی تا فکر نکنن پشیمونی....بخندی 

بی خیال باشی

شاد باشی

نمیری.......

روزهایی بودن برا خودشون ...خدا حافظ روزهایی که توش احساس میکردم دارم یه کوچولو کار خوب میکنم........بازم بیایین پیشم تا زنده ام

آقاجون ببین برام چه لباس قشنگی خریده! آخه شبا یخ میکردم خوابم عمیق نمیشد اینو از همسایش برام خریده خیلی خوبه

آقاجون گفت

چند خریده!

نمیدونم اونقدر خوشحال شدم به ذهنم نرسید قیمتش رو بپرسم!